[ پنج شنبه 92/8/30 ] [ 11:55 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
آدم ها یکدفعه می زنند روی ترمز؛
و آن وقت، شما مقصری …!
[ پنج شنبه 92/8/30 ] [ 11:51 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!
باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...
مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی.چشمهایی, تکه کلامهایی....
اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...
تاعصر به عصربه ان سربزند....
شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود....
باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند.....
فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد....
میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...
باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...
حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...
دست خطی که دلت را بلرزاند....
عکس که اشکت را دراورد......
باید باشد....
باید باشد.....
[ چهارشنبه 92/8/29 ] [ 3:0 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
[ سه شنبه 92/8/28 ] [ 6:54 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
میگن آدمایی که مشروب میخورن و مست میکنن میرن جهنم
جهنمی که آدماش مست باشن
بهتر از دنیایی که آدماش پست باشن
[ سه شنبه 92/8/28 ] [ 6:17 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
اگر روزی داستان مرا نقل کردی بگو:
بی کس بوداما کسی را بی کس نکرد
تنها بود کسی را تنها نذاشت
دل شکسته بود اما دل کسی را نشکست
کوه غم بود ولی کسی را غمگین نکرد و شاید
بد بود ولی بد کسی را نخواست...
[ سه شنبه 92/8/28 ] [ 5:33 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
ای کاشــــــ یـاد مـــیگرفتـــم....
اگــــــر در رابطــــــــه ای حـــــرمتــــــــــم زیـــــــر ســــوال رفتـــــــــ
بــــــرای همیشــــــهـ بـا آن رابطــــــــهـ خـــداحـافظــــــــی کنـــــــم
و بــــــ طـــــــور احمقــــــانــهـ ای منتظـــــــــر معجـــــــــزه نبـاشــــم
ای کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاش.....
[ سه شنبه 92/8/28 ] [ 5:23 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
داریـــم جـآیــے زنـدگـے میـکنیـم کـه:
هـرزگــے مـــد اسـت
بــے آبـرویــے کـلاس اسـت
مــستـے دود تـفریح اســت
دوسـتـے بـا پــسر روشـنفکـرے اسـت
گــرگ بـودن رمـز مـوفقـیت اســت
و....
دوســت عـزیـز
هـر غـلطـے رو انـجام دادن،اســمش "پـایـه بـــــودن" نیـست
خــریـتـه!
[ سه شنبه 92/8/28 ] [ 4:7 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
مـــــــــــــــــــــــــن
بـــــــــی تو
در غریب ترین شهر عالمم...
بی من
تو در کجای جهانی
که نیستـــــــــــــــــــــی؟!...
[ دوشنبه 92/8/27 ] [ 5:40 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
تا حالا شده از شدت دلتنگی اشک چشمت بی اراده ی خودت جاری بشه؟
تا حالا شده از شدت دلتنگی تمام تنت یخ کنه ؟
تا حالا شده از شدت دلتنگی اسمشو تو گوشیت پیدا کنی و هی بهش نگا کنی ؟ حتی به اسمش...و
بخوای صداشو بشنوی؟ اما به خودت بگی ... نه ....
تا حالا شده از شدت دلتنگی نتونی حتی سر جات بشینی و همش راه بری تا شاید کسی حستو
نفهمه؟
واسه من شده... عجیب دلتنگم...
شنیدم که دلتنگی جزو پروسه ی فراموشیست... ینی یکی از مهمترین قسمتای فراموشیست. فقط
کاش زودتر بگذره این قسمتش. گذرش واسم سخت شده...
[ دوشنبه 92/8/27 ] [ 4:55 عصر ] [ حانی و تنهایی ]