یه شب دلم گرفته بود
من نوشتم اون لایک کرد
اون نوشت من لایک کردم
هر دو درد داشتیم
درد تنهایی...
نوشته هامون به دلِ یکدیگر می نشست
شروع کردیم به کل
شبِ بعد
سر همون ساعت
... و.....
روزها گذشت.
دیگر او یک اوی معمولی نبود
او تمام زندگی من بود
او پاره ای از وجودم شده بود
او سراسر آرزو و امید من شده بود..
گذشت و گذشت..
تاریخ تکرار شد
همین اتفاق دوباره افتاد
روزی او شعر نوشت
دیگری برایش لایک زد
گویی لایک اش خوشگل تر بود
خوش آب و رنگ تر بود
صفای دیگری داشت
اینجا بود که فهمیدم:..
اوی من
دروغ بود هرچه میگفت...
با یک لایک آمد
و با یک لایک رفت ...
[ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 1:25 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
[ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 1:14 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
و تـــو جوابــــــ میــدے “خوـــوبـــم
کســے بــاشـہ کــہ مـحـکـم بغــــلـت کــنــہ و آروم تــــو گــوشــت بگــہ:
[ چهارشنبه 92/11/16 ] [ 4:50 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
ی نفر هست که چهرش جلوی چشمامه
ی نفر هست که نزدیکه بهم باهامه
ی نفر هست که قلبم واسه اون میکوبه
ی نفر هست که تنها واسه من خوبه
اینو بدون بعد اون دیگه عاشق نمیشمـــــــــــــ
هرجا که اسم اون بیاد من میگم عاشقشمـــــــــــــ
[ چهارشنبه 92/11/16 ] [ 4:2 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
به سلامتی اونی که بوی نبودنش تمام اتاقمو پر کرده …
.
.
به سلامتی اونایی که پول ندارن ولی آرزوهاشون خیلی ارزش داره !
.
.
به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …
.
.
به سلامتی کسی که رفت ولی باور رفتنش برای کسی که تنها مونده خیلی سخته …
.
.
سلامتی اونی که دنیا رو حریفه ، ولی با اشک مادر له میشه !
.
.
به سلامتی اونایی که به خاطرمون میمونن نه توی خاطرمون …
.
.
سلامتی ما زشتا که اگه نبودیم شما خوشکلا به چشم نمی اومدین !
[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 4:48 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
آهســته گفـــت :
"خــدا نگـــه دارت "
در را بـــست و رفـــت ...
آدم هــا چه راحـــت مســـئولیت خودشـــان را
بـه گـــردن " خـدا " مــی انــدازند
[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 3:42 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
[ شنبه 92/11/12 ] [ 5:27 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
سلام...
امروز میخوام یه خورده رک حرف بزنم که میدونم
به مذاق خیلیا خوش نمیاد...
طرف میگه عشقم رفته...
عزیزم عشقت رفته به درک که رفته
اگه عشق بود اگه عاشقت بود که نمیرفت...
میاد میگه تو رو خدا دعا کنید برگرده...
آخه عزیزه من اونیکه با دعا بیاد میخوام صدسال نیاد...
و اگه روزگار خواست و برگشت...
دلت واسش غش نره...
چون رفت و بهتر از تو پیدا نکرده...
دیده تو خوبی...
هر چی بگه دم نمیزنی...
توهین...له کردن...بازم تو دوسش داری...
اونیکه رفت...باید بگی...هری...
اونیکه رفت و برگشتش خوشحالی نداره...
عزیزم خودتو ارزون نفروش...
تو ارزشت بالاتره...
شرمنده دوستای گلم...
چون این حرفا تو گلوم مونده بود باید میگفتم...
دوستون دارم...
[ سه شنبه 92/11/8 ] [ 6:18 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
همیشه کنار من یه صندلی خالی هست... واسه بی محلیات... واسه نبودنات... واسه نیومدنات... اما رفتنت...با تموم تلخی هاش... تا آخر عمر...تا ابد... هیچ جانشینی واسش پیدا نمیشه...!!!
[ سه شنبه 92/11/8 ] [ 6:8 عصر ] [ حانی و تنهایی ]
آهای غریبه... تو بــُردی...!!! تمومه زندگیمو بردی... به کسی رسیدی که تمام آرزوی من بود... حالا به جای شب بخیرای اون... با قرص خواب می خوابم...
[ سه شنبه 92/11/8 ] [ 6:8 عصر ] [ حانی و تنهایی ]